عاشقی

عاشقی

 261000684877496800975 عکس های عاشقانه جدید 91

+نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:24توسط ali | |

 

+نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:21توسط ali | |

 عکسهای عاشقانه جدید و دیدنی

+نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:21توسط ali | |

 

+نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,ساعت16:19توسط ali | |

 خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

 

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

 

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

 

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

 

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

 

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

 

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

 

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

 

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

 

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

 

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

 

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

 

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

 

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

 

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

 

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

+نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,ساعت23:47توسط ali | |

 سرتو بالا بگیر تا هنوز دیر نشده

تا دلم زیر فشار غصه هات پیر نشده
سرتو بالا بگیر من تحملم کمه
توی دلم به حد کافی پر از غصه و غمه
سرتو بالا بگیر من کنارتم هنوز
چی آوردن به سرت که می نالی شب و روز

من خودم اینجا غریبم جز تو هیچکی ندارم
گل من تحملم کن که یکم دوام بیارم
توی لحظه های دلگیر این توی خاطرت بمونه 
که همون یه قطره اشکت زندگیمو می سوزونه
سرتو بالا بگیر من کنارتم هنوز
چی آوردن به سرت که می نالی شب و روز

+نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت15:58توسط ali | |

 مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به  او گفت : 

-  می  خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :   

-   نام دختر چیست ؟   مرد جوان گفت :

-   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت :

-  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :

-  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :   

-  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . . !


+نوشته شده در جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,ساعت15:56توسط ali | |